سلام عزیز مادر... اوایل خرداد در آستانه ی شروع امتحانات من بعد از اون پیک نیک دسته جمعی که به همراه خانواده بابا و با حضور عروس جدید خانواده رفتیم و همون شد که استارت مریضی شما زده شد ... حالا اونجا زیادی شیطنت کردی و ویروس گرفتی نمیدونم ... دقیقا همون هفته عروسی پسرعمو وحید دعوت بودیم که خاله سهیلا وقتی اومد خونمون و دید چشنای شما پف کرده متوجه مریضی شما شد ... با وجود اینکه خیلی دوست داشتی با آیلین بازی کنی و لی من کامل متوجه بیحوصلگی و کسلیت بودم که حتی از عروسی رفتن منصرف شده بودم که وقتی استامینوفن دادم بهت و کمی بهتر شدی با هم رفتیم عروسی و تو راه خاله مهدیه اینا رو دیدیم و تو عروسی هم بد نبودی کمی بازی کردی و آخر شب تو بغلم خ...